دیگه مهتاب نمیاد
کرم شب تاب نمیاد
برکت از کومه رفت
رستم از شاهنومه رفت
تو هوا وفتی که برق میجه و بارون میزنه
کمون رنگ برنگش دیگه بیرون نمیاد
رو زمین وقتی که دیب دنیا را پر خون میکنه
سوار و رخش قشنگش دیگه میدون نمیاد
دیگه دل مثل قدیم عاشق و شیدا نمیشه
تو کتابم دیگه اونجور چیزا پیدا نمیشه
احمد شاملو بخط نعمت معماریان