سرزمین مورچه ها
یکی بود یکی نبود
در یک بعد از ظهر تابستان در منطقه کوهستانی ستونی از کوهنوردان از روی لانه مورچگان گذشتند و متوجه نبودند که در زیر پای خود هزاران مورچه را به خاک وخون کشیده وزلزله بزرگی در لانه مورچگان براه انداختند، چند ثانیه بعد از این اتفاق زنگهای کلیسا در سراسر لانه ها پیچید، کشیشان مورچگان را به دعا ونیایش دعوت کردند، ملکه فوری اعلام وضعیت قرمز کرد و مورچه های سر باز وکارگر را برای کمک فرا خواند. بیمارستان ها از زخمی ها پر شد.
ملکه اعلان ده روز عزای عمومی و تعدادی از مورچه های سرباز را برای کشف علت حادثه وتعیین تعداد کشته ها و زخمی ها مامور کرد. مورچه های سرباز بعد از سه روز پرس جو از شاهدین وبررسی موضوع گزارشی تهیه و به سمع ونظرملکه رساندند، درگزارش آمده بود که عبور هیولایی عظیم الجثه، غول آسا، شبیه هزار پا که نظیر آن تا به حال دیده نشده، از روی شهر ها باعث کشته شدن ۳۵۰۰۰ وزخمی شدن ۶۰۰۰۰ وبی خانمان شدن ۵۰۰۰۰۰ مورچه گردیده.
کشیش ها درکلیسا ها به دعا ونیایش مشغول بودند واین حادثه را بلائی آسمانی می دانستند که در اثر گناهان کبیره مورچگان نازل گردیده مخصوصا علت آنرا عدم شرکت مورچه ها بویژه ملکه در مراسم دعای روزهای یکشنبه وعشای ربانی می دانستند و از ملکه می خواستند برای توبه و اعتراف به گناهان به کلیسا بیایند وگر نه بزودی عذابی به مراتب سخت تر بر آنها نازل خواهد شد
ملکه از حرف کشیش ها عصبانی شد و دستور داد نتیجه تحقیقات اعلام گردد وبگوش مردم برسد، بیشتر مورچه ها نظر ملکه را قبول داشتند وبه ویژه تعدادی از مورچه های کارگر که در روز حادثه بیرون از لانه بودند، خود هزار پای عظیم الجثه را دیده بودند.
در طول یک هفته به فرمان ملکه و به کمک مورچه های کارگر و سرباز خرابی ها ترمیم شد و بسیاری از زخمی ها شفا یافتند، ولی کشیشان هم چنان مردم را به عذابی الیم در آینده نزدیک وعده می دادند واز مورچه ها می خواستند برای دعا واستغاثه واعتراف و پرداخت نذورات به کلیسا بیایند.
بد بختانه بعد از گذشت سیزده روز ستون کوهنوردان درهنگام بازگشت، دوباره ازروی سرزمین مورچه ها عبور کرد و این بار به علت سراشیبی تند، گام های آن ها محکم تر بر روی لانه ها فرود می آمد و خرابی و کشته ها بمراتب بیشتر از دفعه قبل بود.
زنگ های کلیسا هادوباره به صدا درآمد. این بارمورچه ها از وحشت به کلیسا ها هجوم آوردند، اطراف ملکه خالی شد کشیشان ملکه را مقصر میدانستند و به قصر حمله کرده و او را دستگیر و بلا فاصله محاکمه وبجرم ارتداد زنده زنده در آتش سوزاندند وراهبه ای را ازمیان خود به جای ملکه انتخاب کردند
حالا حدود نیم قرن است که در کلونی مورچه ها هیچ حادثه ای اتفاق نیافتاده وبا این که زندگی فلاکت باری را میگذرانند، آب از آب تکان نمی خورد وحتی خرابی های ناشی از زلزله هم هنوز ترمیم نشده است وملکه جدید همراه مورچگان در مراسم کلیسا مرتب شرکت می کنند و گناهان خودرا نزد کشیشان اعتراف می نمایند وکشیشان هم هر چند وقت یکبار عده ای از مور چگان را در دادگاه تفتیش عقاید محاکمه و به جرم ارتداد در آتش می سوزانند، تا عذابی نازل نگردد.
یه دسم گل یه دسم نرگس
داغته نینم ای گلم هر گز
ن.معماریان، بیستم آبان نود هشت