قهرمان است پدرم

این شعر رادر هنگامه ای که همه سنگ
کارگر را به سینه می زدند خوانده ام
روز کارگربر تمامی زحمتکشان مبارکباد

می کنم باز یکی دفتر ایام زمان
پدری می بینم
قهرمانی است دراو
قهرمانی که کنون فقر شکسته کمرش
او کنون دست تهی سرفه زنان
خا نه نشین مانده خجل
لیک من می دانم
قهرمان است پدرم

 

 

بله ، من می بینم
دست های پدرم
زبر و ناهمواراست
ودر آن چهره پرچین غمش میخوانم
که چرا بر همه کس می خندد
کارگر بوده واکنون که توانش رفته
دیگرش فرصت اندیشیدن
راه ورسم دگری پوییدن
نیست و رفته زکف عمر گران
وکنون فقر شده همدم دیرینه او
وکنون طعنه مردم که چرا اینسانی؟!
پس چه باید بودن؟!
پس چه باید کردن؟!

لیک من می دانم
قهرمان است پدرم
قهرمانی که کنون فقر شکسته کمرش
ودر آن چهره پرچین غمش میخوانم
که چرا بر همه کس می خندد
کارگر بوده واکنون که توانش رفته است
دیگرش فرصت اندیشیدن
راه ورسم دگری پوییدن
نیست و رفته زکف عمر گران
وکنون فقر شده همدم دیرینه او
وکنون طعنه مردم که چرا اینسانی؟!
پس چه باید بودن؟!
پس چه باید کردن؟!
ولی من میدانم
قهرمان است پدرم
قهرمانی همه از رنج وتلاش
قهرمانی که کنون فقر شکسته کمرش
قهرمان است پدرم

You have no rights to post comments