صحبت از پژمردن یک برگ نیست
- نوشته شده توسط نعمت معماریان
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای
جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را
در پیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان با جان آدم میکنند
شعر از فریدون مشیری بخط نعمت معماریان
مسعود محمودی «شاعر هنرمندی که غریبانه زیست و غریبانه رفت »
- نوشته شده توسط نعمت معماریان
مسعود محمودی
«شاعر هنرمندی که غریبانه زیست و غریبانه رفت »
سیکل اول دبیرستان ابن سینا بودیم، دانش آموزان کلاس از بچههای روسای ادارات، خوانین و ثروتمندان شهر دستچین شده بودند، به سفارش رئیس فرهنگ وقت ناصر میر، به خاطر پسرش علی که هم کلاس ما بود!!!، من وحسین ملکی هم بین این جماعت بُر خورده بودیم، هفته ای یک ساعت با آقای محمودی انشا داشتیم، این کلاس تنها کلاس انشا نبود ، کلاس شعر بود، کلاس موسیقی بود، کلاس مشاعره بود، کلاس کتاب خوانی بود وحسین هم گاه گاهی برایمان آواز می خواند... یکبار مشاعره ای بین افراد کلاس ترتیب دادند که برنده نهائی آن من بودم، از آن روز به بعد آقای محمودی در ابتدای زنگ انشا مرا صدا می زد تا غزلی از حافظ یا شاعر دیگری بخوانم . که خود توفیق اجباری بود، تا یه یُمن نظر ایشان سی چهل غزل را از بر کنم، یک روز درحین خواندن غزلی ازحافظ یک بیت آن را فراموش کردم و آقای محمودی حدود ده دقیقه کلاس را ساکت نگه داشت تا آن بیت یادم آمد وغزل را کامل خواندم. در همان ایام با جواد شریفیان شعر گفتن را شروع کردیم و آقای محمودی باچه حوصله ای آنهارا تصحیح می کرد و اشکال های عروضی آن را توضیح می داد و می نوشت. هر هفته برای کلاس انشا لحظه شماری میکردیم، گاهی از ما می خواست، به جای انشا خلاصه ای از آثار نویسندگان بزرگ یا شرح زندگی آنها را بنویسیم. خودش به « لامارتین » علاقه زیادی داشت. آقای محمودی در زمینه تئاتر هم فعالیت می کرد ورقابتی بین تئاتر دبیرستان ابن سینا وفیروزان ایجاد کرده بود. تا این که سالن دبیرستان فیروزان که قرار بود در آن نمایشنامه ای اجرا شود، شبانه آتش گرفت وقسمتی از دکور آن سوخت، و آن آتش بیشتر ازهمه دامن آقای محمودی را گرفت، وایشان را از از دبیرستان به روستا تبعید کرد. یکی دو هفته معلم انشا نداشتیم، تا این که آقای محمدی پور معلم ما شد در اولین جلسه، مجموعه شعری از شعرای معاصر با خود داشت ، که می گفت این کتاب را تنها بخاطر یک شعر آن خریده ام، فقط به خاطر شعر «پریای شاملو»، که بعد از توضیحاتی در باره آن، «پریا» را برایمان خواند، بسیار جالب ودل نشین بود پراز اصطلاحات محلی، اولین بار بود شعری به گویش تهرانی می شنیدم. آخرای زنگ بود که از ما خواست هر کس آمادگی دارد انشایش را بخواند ، بچه ها به من اشاره کردند که فلانی شاعر کلاس است!!! با اشاره اقای محمدی پور، پای تخته رفتم وطبق معمول غزلی از حافط خواندم:
ادامه مطلب: مسعود محمودی «شاعر هنرمندی که غریبانه زیست و غریبانه رفت »
شمایل
- نوشته شده توسط نعمت معماریان
شمایل
آنجا نشسته بود
بالا، دوزانو، میان هاله ای از نور
تنها نشسته بود
میان قاب طلایی
مادر برایم می گفت
شب ها گرسنه می خوابید
او نان خود را به یتیمان میداد
درکوچه های غمزده ی شهر
گرسنگان وفقیران
همیشه منتظرش بودند
وپیره زنان ویتیمان
صدای کفش های پاره اورا می شناختند
ومن مسحور آن شمایل بر دیوار
نامه ای وه شاکرم
- نوشته شده توسط نعمت معماریان
نامه ای وه شاکرم
تقدیم به استاد کرم خدا امینیان دبیر دبیرستان های نهاوند و گردآورنده ضرب المثل های نهاوندی، هر چند میدانم هدیه ی ناقابلی است
اول نامه همه دارن وِرَت عرضِ سِلام
چاکرت کَلا حسین و دست بوسِت شاغلام
گل طِلا دونَه اِنار مابی نِنه مش اترام
شاباجی قزی عروس خاله تُرِنج وا آبلام
خیاوو قیلتِو بیه وه خیرِشایی شاکرم
چراغا رفتن گَلِ دار تو کجایی شاکرم
تازه ای یا وابیه یه سینمایی شاکرم
حوزه خَسِربگ دارن بَرو بیایی شاکرم
گِو و گوسبَنا بِراخُو ایسِه بیه یِه اَوار
یارکه و اسمَلی دارَن یه بوسُنِه خیار
ساجَعلی واردِه زَنِش هَردونه دیرو نان مزار
دیما اَدَم خُشک بیه ای آسِمو بَوار بَوار
صفحه7 از13