موضوع انشاء
- نوشته شده توسط نعمت معماریان
موضوع انشاء
همه دور میزی حلقه زده ومشغول تصحيح اوراق امتحانی شهر وروستا بودیم. گاهی نکته ای به نظر همکاری جالب می آمد، با دیگران درمیان می گذاشت. بیشترنکات پاسخ های اشتباه وخنده دار بچه ها بود. معلم دینی پاسخ یک دانش آموز را خواند که درمقابل سوال امتحانی غِش درمعامله را توضيح دهید، نوشته بود، اگر یکی از طرفين درحین معامله غَش کرد باریختن آب به سرو صورتش اورا به هوش می آوریم ومعامله را ادامه میدهیم. گفتن این مطالب باعث نشاط جلسه ورفع خستگی معلمان می شد.
آخر وقت بودکه یکی ازمعلمان گفت، این انشا راگوش کنید وقضاوت کنید من به این انشا چه نمره ای بدهم، موضوع انشا «خاطره ای از روزهای انقلاب »بود.
به یاد استاد شجریان
- نوشته شده توسط نعمت معماریان
به یاد استاد شجریان
عمر دنیا به سرآمد که صبا میمیرد
ورنه آتشکده عشق کجا میمیرد
گرگ خوارِ زار
- نوشته شده توسط نعمت معماریان
گرگ خوارِ زار
این قصه را به گویش اصیل نهاوندی نوشتم از متل هایی است که شصت سال پیش از زبان مادرم شنیدم و ان را تقدیم می کنم به جناب سید رحمت اله شهبازی عزیز به خاطر صدا گذاری(وویس) های خوبشان روی مطالب گروه به گویش نهاوندی
در یه بیاوُنی گرگ گُسنه ایِ پیِ شکار بی که دوتا بُز دی که دارن واهم مِجَینَن.
رفت لاشو، گفد: مه خیلی گسنَمَه مخوام شمانه بَخورِم.
بُزا گفتِن هر جَین و دعوایی یه منجی کو مخوا تو اول منجی کنه ایما باش بعد هر دومون بخور. گرگ قَوول کد. بزا گرگ نان مینجا رفتِن اُو دیر وِ دِو آمان وا شاخ کُفتِن وِ گرگ، گرگ بیچاره اُ وسط تیلیقِس. وقتی آما حال دی بُزا رفتن و خوشه تنا وا حال زار وریسا افتا را، رفت و رفت و رفت تا وِ شُتِر پیری رَسِس، وِ شتر گفت: سِکو، مه منجی کنی بلد نیسم، خیلیم گسنه مه، مخام تونه بخورم. شتر گفت:
عِیوی نره، فقط پدر خدا بیامرزم یه خطی وصیت نامه کف پام نوشته اول اونه وِرَم بخو اوخت منه بَخور، شتر کف پاشه بردبالا، گرگ آما وصیت نامه بخونه که شتر وا لقه اُنَه پِرت کِد ته دره، گرگ خینی و مالی وا چه بد بختی اَ ته دره دِرآما، رفت و رفت و رفت تا وِ گوسبنی رَسِس که اَ گَله جا مونِسِی ...
متل های بی بی تاج دولت
- نوشته شده توسط نعمت معماریان
متل های بی بی تاج دولت
ملک جمشید
این قصه را در دهه سی یعنی حدود شصت سال پیش بارها از زبان مادرم«بی بی تاج دولت» شنیدم.
در آن زمان از رادیو وتلویزیون و رسانه های دیگر خبری نبود، تنها سرگرمی ما بچه ها، بازی با هم سن وسال ها در کوچه پس کوچه ها از صبح زود تا دل شب، فقط ظهر که گرسنه می شدیم برای خوردن ناهار به خانه می رفتیم ودرشب های سرد زمستان وروز های برفی وبارانی خزیدن در زیر کرسی و شنیدن قصه هایی از زبان پدر ومادر بود.
یادم هست مادرم به ما می گفت، اگر بچه های خوبی باشیم و درانجام کار ها با او همکاری کنیم، برای ما قصه خواهد گفت و ما چه لذتی می بردیم از رفتن به دنیای جادوئی جن وپری و نره دیوها وهم صحبتی با حیوانات.
متاسفانه بسیاری از این قصه ها را فراموش کرده ام. اسامی برخی از ان ها را که هنوز بیاد دارم می نویسم شاید دوستان درگروه بعضی ازاین ها را تمام وکمال به یاد داشته باشند.
دایره ی خود زن و خود باز، خاله چُسنه، جوینه، سیکل پره، بز کاشانی، ملیچه ی ایشیلی پیشی، جرتی وفرتی، کچل تنیری، زَنِ سارِوو.
نکته ای که لازم است ذکر گردد این است که قصه های نهاوندی بدون هیچ مقدمه چینی شروع می شود و جملاتی مانند، راویان اخبار طوطیان شکر شکن شیرین گفتار.... یا یکی بود یکی نبود...در ابتدای این قصه ها گفته نمی شد.
و اما قصه ملک جمشید به نقل از«بی بی تاج دولت» که امیدوارم گویش نهاوندی آن را هر چه زود تر بتوانم بنویسم،...
صفحه2 از13